پست چهارم...



نيازمنديهاي مهناد -درج آگهي رايگان - تبليغات رايگان - تبليغات اينترنتي - خريد و فروش بي واسطه


سلام خدای من!

پریروز پایین سه تا شلوارام رو دوختم... خیلی وقت بود که می خواستم بدوزم...

دو تا شلوار دیگه مونده...

کمد رو مرتب کردم... خونه رو مرتب کردم...

ظهر کلی با انسیه حرف زدم... حرفای خوب... از شهاب گفتم... بهش گفتم که چرا انقدر برام مهم شده...

اینکه چه گوهرهایی داره...

ساعت 5:30 خوابیدم تا 7:30...

این روزا فقط دغدغم داشتن یه خانواده ی خوبه... وهر کی بخواد این آرامش رو به هم بزنه حسابی از دستش ناراحت می شم... حتی اگه بابا و مامان باشن...

سر سفره مامان یه چیزی گفت که بابا ناراحت شد... قبلش هم در مورد پاش و روغن زیتون... واقعا که مسخرس... بعد از این همه سال من نمی دونم کی می خوان ازدواج معنایی کنن...

و من از این موضوع خیلی ناراحت شدم.... صبح مامان می گه اینطوری نخند.... ولی من می گم که توی خونه باید همش صدای خنده باشه... محبت باشه...


اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم امانتک یاصاحب الزمان



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





  • ارسال شده در : 16 تير 1395 ساعت: 16:52 + تعداد بازديد : 23